|  | Extraordinary Girl | ||
|  
 
 | Friday, December 22, 2006 
 الان که خوب فکر می کنم میبینم مشکل از اینجاست که من حرف زدن و بیان خواسته ها، نظرها و نیازهام ، یعنی بیشتر روش بیان اینها رو یادم رفته.... روحم درد می کنه ... بعد از اون همه استرس بیماری...کشکمش سر این که حالا چی میشه... این که آینده ای وجود داره که بهش فکر کنم یا نه.......... خستم... همه جام درد می کنه.......راه دیگه ای هم وجود داره.... برای رها شدن........... همیشه همینه.......... ولی نمی دونم از چی رها بشم و از چی نشم........... سوراخم و و و و داغوووووووون  
 
 |