دوباره برگشتم سر جای اولم

خودت باش بابا......چرا تظاهر میکنی به اونی که نیستی

............
خیلی حسه عجیبیه

هفته ای که توش شوک می گرفتم

برام جذاب شده بود

دکتره هم جفت کرده بود از اشتیاق من

ساعت 6 صبح........

صدام میکردن تو اون اتاق

دست و پاهامو می بستن......................بعد یه چیز پلاستیکی لای دندونام میزاشتن

بعد یکی سرم رو محکم میگرفت تو دستاش

بعد اون سرنگ گند

تا 3 بشمر



میزد تو صورتم آروم.................بیدار شو

-فامیلیت چیه؟

............ -

چند سالته؟

............. -

-هنوز چیزی یادش نیومده.......فعلا ببرینش

گیجی........منگی...........بی خیالی
چند ساعت بعد: (تازه با تمامه همون سلولها که صبح دهنشون صاف شده بود معنی این آهنگ رو درک میکردم
Life is seems will fade away.

Drifting further every day.

Getting lost within myself.

Nothing matters no one else.



I have lost the will to live.

Simply nothing more to give.

There is nothing more for me.

Need the end to set me free.



Things not what they used to be.

Missing one inside of me.

Deathly lost, this can't be real.

Cannot stand this hell I fell.



Emptiness is filling me,

To the point of agony.

Growing darkness taking dawn.

I was me but now he's gone.



No one but me can save myself, but it's too late.

Now I can't think, think why I should even try.



Yesterday seems as though it never existed.

Death Greets me warm, now I will just say goodbye.