|  | Extraordinary Girl | ||
|  
 
 | Monday, October 27, 2003 
 
عین داستان "جلو قانون" کافکا شدم.
 میدونم که میتونم...میدونم که اخرش یکی بهم میگه: " از اینجا هیچ کس به جز تو نمی توانست داخل شود....چون این در ورود را برای تو درست کرده بودند. حالا من میروم و در را می بندم" این روز نزدیکه...نمیدونم چیه که داره مانع این میشه که از در بگذرم..بعضی کار هارو واقعا میتونم انجام بدم ولی نمی خوام...مگه من چیم از یه سلیطهء موفق کمتره؟ تا کی می خوام سعی کنم کامل باشم؟!!! 
 
 |