|  | Extraordinary Girl | ||
|  
 
 | Wednesday, September 17, 2003 
 
من شخصا از جامعه سوسک ها ممنونم
 چون اینقدر کرخت بودم که برای اولین دفعه عکس العملی نشون ندادم داشتم وبلاگ نوشی رو میخوندم که یهو یه صدا اومد دیدم یه سوسک از دریچه کولر افتاد رو کفش اسکی هام منم بدون کوچکترین تکونی بلند گفتم مامان میای این سوسک رو بکشی قیافه متعجب مامانم دیدنی بود سوسک رو که کشت اومد بغلم کرد گفت ما چی کار کردیم با تو...چرا اینقدر بدنت یخه مثه اینکه از اول صبح اصلا منو ندیده بود الانم جسد سوسکه پشتمه حاله ترسیدن از اونم ندارم 
 
 |